۱۵مرداد۱۴۰۱ | ۱۹:۲۲
295
426
بدون دیدگاه
لطفا کمی منتظر بمانید ...
سر تیتر خبرها
۱۵مرداد۱۴۰۱ | ۱۹:۲۲
295
426
بدون دیدگاه
سردار شهید حاج عبدالله اسکندری متولد ۱۵ فروردین سال۱۳۳۷ در محله قصردشت شیراز است. ایشان مقطع تحصیلی ابتدایی خود را در مدرسه عبدالرحیم برهان در قصردشت شیراز گذراند. شهید اسکندری قبل از به وقوع پیوستن انقلاب اسلامی در کار پخش اعلامیه های امام خمینی ره فعال بود و به همین دلیل چندبار توسط ساواک مورد تعقیب قرار گرفت.
عشق وافر او به امام خمینی ره سبب شد ، در سال ۵۹ همزمان با درگیری های کردستان خود را به این شهر برساند و در خاموشی این غائله مثمر ثمر باشد. حضور مداوم او در جبهه های نبرد در سال های جنگ تحمیلی چندین بار تن او رامجروح کرد ، اما روح بلند و خستگی ناپذیر او را از خدمت بازنداشت.
سردار در اول خردادماه سال۶۰ با یکی از دختران اقوام ازدواج کرد و اول خردادماه سال۱۳۹۳ به شهادت رسید که همسرش این تقارن را حکمتی از سوی پروردگار می داند.
حاج عبدالله در سال۶۰ به عنوان پاسدار عازم جبهه های نبرد شدند و در هشت سال دفاع مقدس مسئولیت های مختلفی از جمله جانشینی و ریاست ستاد تیپ امام هادی ع، جانشینی تیپ مهندسی و فرماندهی تیپ مهندسی را برعهده گرفتند.از دیگر مسئولیت های این شهید عزیز فرماندهی مهندسی رزمی امام هادی ع،فرماندهی تیپ۴۶ امام هادی ع ،فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه مدینه منوره، فرماندهی مهندسی تیپ۴۲ قدر، فرماندهی مهندسی رزمی جبهه مقاومت و مدیر بنیاد شهید استان فارس است.
ضمن اینکه شهید اسکندری در کارنامه نظامی خود گذراندن موفقیت آمیز دوره آموزشی دافوس را در رشته جغرافیای سیاسی دارد.
پس از بازنشستگی در دفاع از حرم اهل بیت به سوریه رفت و در دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) در اولین روزهای خرداد در حلب ۱۳۹۳به شهادت رسید. بنا به روایت های منتشر شده پیکر ایشان به دست گروه اجناد الشام افتاد و سر وی توسط یکی از فرماندهان این گروه تروریستی تکفیری از تن جدا شد. از سردار اسکندری به عنوان نخستین مدافع حرمی یاد می کنند ، که به مانند مولایش حضرت سیدالشهدا(ع) سر از بدنش جدا شده است. پیکر مطهر این سردار رشید بعد از ۸سال به کشور بازگشت.
همسر شهید اسکندری، سردار را از لحاظ عشق، ایمان، اخلاق و دینداری سرآمد معرفی می کند و با اشاره به وابسته نبودن ایشان به پست و مقام اذعان می کند :پس از پیشنهاد پست مدیر بنیاد شهید استان فارس به حاجی خیلی طول کشید تا ایشان این مسئولیت را بپذیرند؛ چرا که نگران بودند مبادا در انجام وظیفه ی خود قصور کنند . ایشان با خانواده شهدا و جانبازان مانوس بودند و در دیدار با آنان مشکلاتشان را حل و فصل می نمودند.
من به اتفاق شهید اسکندری هر پنج شنبه با خانواده شهدا دیدار داشتیم و ایشان در این دیدارها مرا به عنوان همسر شهید معرفی می نمودند و وقتی دلیل آن را می پرسیدم ،می گفتند شما همسر شهید آینده هستید.
همسر شهید اسکندری با اشاره به اینکه آخرین تماس حاجی را همیشه به یاد دارند ، افزودند :در آخرین تماس حاجی به من گفت : ” تصدقت شوم ، برایم دعا کن ” ، اتفاقا همرزمانش هم خندیدند، من با خنده گفتم دوستانت می خندند. گفت اشکال ندارد، بگذار بخندند…
در بحبوحه مطالعه زندگی سردار برایم چه زیبا بود که ایشان در پذیرش مسئولیت ها همواره توانایی و مبحث پاسخگو بودن مقابل خداوند در روز واپسین را مدنظر داشتند ، تا آن جا که در عملیات بدر پس از ارائه ی سوابق خود به شهید زندگی آبادی از پذیرش فرماندهی گردن امتناع نمودند و گفتند چون افراد حاضر در گردان را نمی شناسم، فرمانده گردان نمی شوم. شما فرمانده را انتخاب کن ، من می شوم جانشین او…
حاج عبدالله به صورت گمنام در عملیات ها حضور می یافت و هنگامی که از او پرسیدند چرا بین این همه تیپ و لشکر ، لشکر ثارالله را انتخاب کرده ای ، گفت : رفتم جایی که مرا نشناسند.
اوج ایمان و شکوه تقوای این شهید عزیز را در خودداری از پذیرش ریاست ستاد تیپ امام هادی ع می توانی ببینی، آن جا که به عنوان راننده ی بولدوزر حضور در خط مقدم جبهه ی فاو را بر عناوین دنیایی ترجیح داد.
حضور حاج اسکندری بر مزار سردار بی سر فارس- شهید حاج شیرعلی سلطانی – و نجوا با او شعر این شهید والا مقام را در ذهن من به تصویر می کشاند :سال ها هست بود عشق شهادت به سرم کی شود تا که شهادت بنهد پا به سرم من سر خویش فدای قدم دوست کنم خویش و بیگانه بدانند به این عزم و سرم…
و به راستی آن زمان که داعشان خبیث عکس های بی سر ِ سردار ما را در فضای مجازی منتشر می کردند ، نمی دانستند که شور عشق حسینی را در دل های جوانان این مرز و بوم زنده تر و بیدار تر می کنند و تقارن مراسم شهادت او با تولد خامس آل عبا گواهی بر راستی راه او و پیوند جان پاکش با آرمان های بلند امام عاشوراست…
فرزند سردار شهید حاج عبدالله اسکندری تعریف می کرد:بعد از شهادت پدر ، پیکر ایشان به ما بازگردانده نشد. اما صحبت هایی بود که با مبادله ی اسیر ، یا پرداخت هزینه ای بتوانیم پیکر پدر را بازپس بگیریم. اما ما به مادرمان گفتیم مادر جان به کسانی که می خواهند پیکر پدر را باز گردانند ، بگوئید ما راضی نیستیم که یک ریالی از بیت المال صرف این گروه خبیث شود. حتی یک اسیر هم نباید آزاد شود. پدر رفته بود تا آن ها را به درک واصل کند. ما برای آنچه در راه خدا داده ایم توقعی نداریم و حاضر نیستیم که به ازای پیکر پدرمان ریالی از بیت المال هزینه شود. زیرا هر اقدامی کمک به آن ها محسوب می شود.
مدتی بعد از شهادت پدر، زیارت نائب امام زمان عج روزی خانواده مان شد. در این دیدار ، مادر این روایت را برای آقا بازگو کردند ،آقا بسیار مسرور شدند و فرمودند : آفرین به این روحیه ی بچه ها، آفرین به این استقامت…و خیلی ما را مورد تحسین قرار دادند.
در توصیف مقام والای سردار بی سر شهیدحاج عبدالله اسکندری، آیت الله شیرازی سخنان زیبایی را مطرح کردند و فرمودند:آن بزرگ مرتبه سرداریست که سرش را به مثابه ی سرداران کربلا برای گرفتن جایزه از دشمنان اهل بیت ع از شهری به شهری بردند…
گوارا باد بر خانواده او این افتخار و گرامی باد بر سایر برادران دینی پیروی از آن بزرگوار که با خدای خود پیمان سربازی بسته بود و به عهد خود نیز تمام کمال عمل نمود.
یادش همواره در اندیشه ها جاویدان باد
به نام خدا
روز سیزدهم ماه رجب در سال ۱۳۸۴ روز تولد حضرت امیر علیه السلام خداوند توفیق داد که برای اولین بار اعتکاف نصیبم شد این سه روز می شود انسان خود را محاسبه اعمال نماید قبل اینکه محاسبه اعمالمان بکنند بعد از این سه روز باید تحول درون انسان ایجاد شود اگر نشود مثل بنده گناهکار باید امید به خدا داشت نباید نا امید شد ایام البیض یعنی سفیدی خورشیدی -نور رجب یعنی ریزش گناهان .
خدایا یک تحولی در ما ایجاد کن، خدایا نامه اعمال ما را سفید کن، خدایا گناهان را نزد ما زشت قرار بده، خدایا اعمال نیک را نزد ما شیرین قرار بده، خدایا گناهان را نزد ما دور کن، خدایا عبادت را نزد ما نزدیک کن، خدایا پدران ما همسایگان ما دوستان ما نزدیکان ما رفتند ما بیدار نشدیم، خدایا ما را بیدار کن، خدایا ما را از خواب غفلت هوشیار و بیدار کن
همین امروز جنازه حاج قربانعلی را دفن کردیم ولی بیدار نشدیم هنوز غافل هستیم هنوز قلب ما پاک نشده است ، هنوز غفلت وجودم را فرا گرفته هنوز ارتباط وصل نشده خدایا گناهان برتنم سنگینی می کند خدایا تنم سنگین شده ، خدایا قلبم کدر شده، خدایا قلبم را صیقل کن ، خدایا قلبم را از سیاهی آ ن پاک کن، خدایا چرا غافل هستم، خدایا چرا خواب رفتم، خدایا چرا ظلمات تنم و قلبم را گرفته، خدایا چرا نور تو ولایت تو محبت تو در وجودم کم رنگ شده، خدایا نور خودت ولایت خودت محبت خودت خوبیهای خودت، تو را به تمامی خوبان عالم قسم می دهم در وجود من گناهکار در قلب من غافل رسوخ ده.
خدایا مگر خود نگفتی ناامید مباش ، مگر خود نگفتی امیدوار باش ، مگر خود نگفتی اگر توبه شکستی باز هم بیا ، مگر خود نگفتی مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم ، ما آمدیم اما چگونه آمدیم با کوله بار گناه با کوله بار کبر با کوله بار تکبر با کوله بار مستی دنیا با کوله بار نفس سرکش ، نفسی که از دست خودم در رفته و دیگر نمی توانم آن را هدایت و کنترل کنم.
خدایا کمکم کن خدایا دستم را بگیر خدایا هدایتم کن خدایا به راه راست و صراط مستقیم خود ما را راهنمایی کن خدایا پشیمانم، خدایا دستم از همه جا قطع شده خدایا فقط فقط تو را دارم ، خدایا فقط فقط امیدم به توست ، خدایا اگر امیدم به تو نباشد پس به کی امید ببندم.
خدایا این امید به تو است که زنده هستم و گرنه باید از روی فکر دق میکردم و دیگر زنده نبودم ولی همه به همه به امید تو می آیم و به امید بخشش تو زنده می مانم و به امید تو روز را شب وشب را روز می گذرانم ، خدایا قلوب مرا پاک کن خدایا قلوب ما را روف و مهربان کن خدایا تمامی زشتیها را در وجودمن دفن کن خدایا تمامی خوبی ها را در وجودم زیاد کن.
الهی و ربی من لی غیرک
خدایا زمانی که من را در قبر می گذارند کی به فریاد من می رسد همه می روند همه اقوام ، دوستان ، همسایگان تلاش می کنند بلکه زودتر روی قبر من خاک بریزند و بروند.
عجله می کند برای رفتن و من را تنها می گذارند من هستم با اعمال زشت خودم من هستم با آن قبر تاریک و تنگ و نمسار من هستم با بدیهایی که در این دنیا انجام دادم من هستم با اعمال بدم من هستم با آن همه گرفتاری من هستم با آن همه دوست داشتنی دنیا خدایا تنم در عالم خاکی می رود و روحم را در عالم برزخی می رود خدایا این دنیا عین آن خوابی بود که من بیدار نشدم من غافل بودم من به رفقا به دوستان به آشنایان به خانواده به اقوام دل خوش کرده بودم واز عشق تو بی خبر بودم و از بزرگی تو بی خبر بودم من غافل بودم چرا؟
خدایا من به وحدانیتت ، من به بزرگی ، من به رئوفتت ، من به وعده های تو ایمان داشتم ولی چه کنم که شیطان دروجودم رخنه کرده بود و من را از یاد توغافل می کرد خدایا شیطان را از ما دور کن ، خدایا غفلت را از ما دور کن ، خدایا ما به قیامت تو و روز معاد تو و به پیامبر تو نبوت تو و به امامات امامان تو ایمان داریم خدایا به توحید تو به واحد بودن تو به قدرت تو به مهربانی تو به بزرگی و توانایی تو و به تمام خوبیها ی تو ایمان و اعتقاد داریم شما هم دست ما را بگیر شما هم ما را هدایت کن ، شما هم به ما اراده بده که گناه نکنیم خدایا متوسل میشوم به زیارت عاشورا خدایا متوسل میشوم به حضرت زهرا
خدایا از من آهی از تو نگاهی
خدایا ماه رجب بگذشت و من از خود نگذشتم پس تو از ما بگذر ، خدایا موهایم سفید شد محاسنم سفید شد عمری را پشت سرگذاشتم بدنم ضعیف شد چشمانم ضعیف شد توان جسمانیم کم شد ولی بیدار نشدم غافل بودم غفلت سرپایم را فرا گرفته بود چه کنم امیدم به مولایم است تنها و تنها امید به تو دارم ای پروردگار جهانیان فقط به بخشندگی به مهربانی تو به بزرگی تو فکر می کنم و امیدوار می شوم ای خدای بزرگ دستم را بگیر رسوایم مکن آبرویم را مریز تو ستارالعیوب هستی تو پوشاننده عیبها هستی
پس روز محشر هم ستارالعیوب باش